سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ترانه محبت


89/12/1 ::  11:51 عصر

 

 

شهزاده

شهزاده ی آسمونی
گفتی که پیشم میمو نی
برای این دل پر غم
آواز شادی می خونی
عشق تو آتیش به پا کرد
با من تو رو آشنا کرد
بی اونکه حرفی بگویم
راز منو بر ملا کرد
یه لحظه بی تو نبودم
یه لحظه بی تو نزیستم
یه روز سراغمو می گیری
روزی که من دیگه نیستم

میوه ممنوعه
می‌شه خدا رو حس کرد
تو لحظه‌های ساده
تو اضطراب عشق‌و
گناه بی‌اراده
بی عشق عمر آدم
بی اعتقاد میره
هفتاد سال عبادت
یک شب به باد میره
یک شب به باد میره
وقتی که عشق آخر
تصمیمش‌و بگیره
کاری نداره زوده
یا حتی خیلی دیره
ترسیده بودم از عشق
عاشق‌تر از همیشه
هر چی محال میشد
با عشق داره میشه
انگار داره میشه
عاشق نباشه آدم
حتی خدا غریبه‌س
از لحظه‌های حوا
هوا می‌مونه و بس
نترس اگه دل تو
از خواب کهنه پاشه
شاید خدا قصه تو
از نو نوشته باشه
از نو نوشته باشه
وقتی که عشق آخر
تصمیمش‌و بگیره
کاری نداره زوده
یا حتی خیلی دیره
ترسیده بودم از عشق
عاشق‌تر از همیشه
هر چی محال میشد
با عشق داره میشه
انگار داره میشه
 
تیتراژ آغازین سریال مثل هیچکس
به نابودی کشوندیم تا بدونم
همه بود و نبود من تو بودی
بدونم هر چی باشم بی تو هیچم
بدونم فرصت بودن تو بودی
همه دنیا بخواد و تو بگی نه
نخواد و تو بگی آره... تمومه
همین که اول و آخر تو هستی,
به محتاج تو محتاجی حرومه
پریشون چه چیزا که نبودم
دیگه میخوام پریشون تو باشم
تویی که زندگیمو آبرومو
باید هر لحظه مدیون تو باشم
فقط تو میتونی کاری کنی که
دلم از این همه حسرت جدا شه
به تنهاییت قسم تنهای تنهام
اگه دستم تو دست تو نباشه

جان بابا
هرجا که دیدی عاشقی
شکوه از یار خود بر زبان داشت
هر جا شنیدی نا له ای
از دلی ریشه در عمق جان داشت
از عشق او خواندی
هر دم اشک افشاندی
بر او تنها می شدی تسلّا
گاهی با آوازت
با بال پروازت
یارش بودی تا به اوج رویا
جان بابا بشنو از من
زندگی شادی و غصّه دارد
روح و جانش غم نبیند
بر خدا هر که دل می سپارد
در دوران پیری
ایّام دلگیری
می خوام باشی تو عصای دستم
من موجم تو دریا
من خاکم تو صحرا
هر جا باشی در بر تو هستم
کاش چون تو بخوانم ترانه
ای خدا حاجتش را بر آور
چون تو نامی شوم در زمانه
این بود لطف داور

خیال تو
خیالتو می دزدم از تو شبستون خواب
تو ابرا پنهون میشم یه وقت نبینه مهتاب
بارون میشم می بارم تو آسمون چشمات
که رو زمین به یاد همه بمونه چشمات
بخوای نخوای فقط تو بیای نیای فقط تو
تو . تو . فقط تو آهای آهای فقط تو
از سر پرچین شب وقتی سرک می کشی
مهتاب هاج و واج و پائین ترک می کشی
می یاد واسه تماشا می افته تو حوض نور
اونجا که عکس چشمات افتاده از راه دور
بخوای نخوای فقط تو بیای نیای فقط تو
تو . تو . فقط تو آهای آهای فقط تو
تو ترمه نگاهم چشات گلابتونه
گذشتن از تو سخته محاله دل بتونه
یه گوشه تو قلب هر آدمی نوشته
با عشق میشه پنبه کرد هر چی که غصه رشته
 
غریبانه
 هر چی آرزوی خوبه، مال تو
هرچی که خاطره داری، مال من
اون روزای عاشقونه، مال تو
این شبای بیقراری، مال من
منمو، حسرت با تو ما شدن
تو ای یو، بدون من رها شدن
آخر غربت دنیاست مگه نه
اول دوراهی آشنا شدن
تو نگاه آخر تو
آسمون خونه نشین بود
دلتو شکسته بودن
همه ی قصه همین بود
ی تونستم با تو باشم
مثه سایه مثل رویا
اما بیدارمو بی تو
مثه تو تنهای تنها
هر چی آرزوی خوبه، مال تو
هرچی که خاطره داری، مال من
اون روزای عاشقونه، مال تو
این شبای بیقراری، مال من
هر چی آرزوی خوبه، مال تو
هرچی که خاطره داری، مال من
اون روزای عاشقونه، مال تو
این شبای بیقراری، مال من
 
سایه به سایه
شوق سفر نداشتی قصد گذر نذاشتی
من با تو زنده بودم اما خبر نداشتی
اما خبر نداشتی
رفتی و توی قلبم، یادتو جا گذاشتی
روی تموم حرفات یک دفعه پا گذاشتی
یک دفعه پا گذاشتی
بی تو کدوم ستاره پا به شبم بذاره
ابر کدوم آسمون رو تشنگیم بباره
بی تو چه مونده با من جز یه صدای خسته
جز یه نگاه خاموش جز یه دل شکسته
جز یه دل شکسته
بال و پرم بودی خبر نداشتی
تاج سرم بودی خبر نداشتی
سایه به سایه هر طرف که بودم
همسفرم بودی خبر نداشتی
بال و پرم بودی خبر نداشتی
تاج سرم بودی خبر نداشتی
سایه به سایه هر طرف که بودم
همسفرم بودی خبر نداشتی
پر زدی و ندیدی بال سفر نداشتم
گفتی رها شو اما من دیگه پر نداشتم
کوه غم و رو شونم دیدی و بر نداشتی
من با تو زنده بودم اما خبر نداشتی
اما خبر نداشتی
شوق سفر نداشتی، قصد گذر نداشتی
من با تو زنده بودم اما خبر نداشتی
رفتی و توی قلبم یار تو جا گذاشتی
روی تموم حرفات یک دفعه پا گذاشتی
یک دفعه پا گذاشتی

 فال
منو ویرون کنی ، آباد می شم
تو زندونم کنی ، آزاد می شم
آره مجنون می شم وقتی که تلخی
یک کم شیرین بشی ، فرهاد می شم
یک کم شیرین بشی ، فرهاد می شم
تو هر جا باشی دنبالت منم ، من
دیگه تقدیر امسالت منم ، من
اگر حافظ ، اگر قهوه ، اگر رمل
بگیر ، می بینی تو فالت منم ، من
می دونم عشق تو تاخیر داره
ولی اصرار من تاثیر داره
تو هم دیوونه ی من می شی آخر
تب مجنون بدون واگیر داره
تب مجنون بدون واگیر داره
منو ویرون کنی ، آباد می شم
تو زندونم کنی ، آزاد می شم
آره مجنون می شم وقتی که تلخی
یک کم شیرین بشی ، فرهاد می شم
یک کم شیرین بشی ، فرهاد می شم
خیال کردی همیشه مهلتی هست
واسه نازت همیشه طاقتی هست
اگر من عاشقت باشم ، درسته
برای تو همیشه مهلتی هست
تو هر جا باشی دنبالت منم ، من
دیگه تقدیر امسالت منم ، من
اگر حافظ ، اگر قهوه ، اگر رمل
بگیر ، می بینی تو فالت منم ، من
می دونم عشق تو تاخیر داره
ولی اصرار من تاثیر داره
تو هم دیوونه ی من می شی آخر
تب مجنون بدون واگیر داره
تب مجنون بدون واگیر داره
من رو ویرون کنی ، آباد می شم
تو زندونم کنی ، آزاد می شم
آره مجنون می شم وقتی که تلخی
یک کم شیرین بشی ، فرهاد می شم
یک کم شیرین بشی ، فرهاد می شم

نمی دونم
 از این زندگی خالی
منو ببر به اون سالی
که تو اسممو پرسیدی
به روزی که منو دیدی
به پله های خاموشی
که با من روبرو میشی
یه جور زل بزن انگاری
نمیشه چشم برداری
منو ببر به دنیامو
به اون روزا که می خوامو
به اون شبا که خندونم
که تقدیرو نمی دونم
به اون شبا که خندونم
که تقدیرو نمی دونم
از این اشکی که می لرزه
منو ببر به اون لحظه
به اون ترانه ی شادی
که تو یاد من افتادی
به احساسی که درگیره
به حرفی که نفسگیره
از این دنیا که بی ذوقه
منو ببر به اون موقع
به اون موقع
منو ببر به دنیامو
به اون روزا که می خوامو
به اون شبا که خندونم
که تقدیرو نمی دونم
به اون شبا که خندونم
که تقدیرو نمی دونم
از این دوری طولانی
منو ببر به دورانی
که هر لحظه تو اونجایی
زیر بارون تنهایی
منو ببر به اون حالت
همون حرفا، همون ساعت
به اندوهِ غروبی که...
به دلشوره ی خوبی که...
تو چشمام خیره می مونی
به من چیزی بفهمونی
منو ببر به دنیامو
به اون روزا که می خوامو
به اون شبا که خندونم
که تقدیرو نمی دونم
به اون شبا که خندونم
که تقدیرو نمی دونم
نمی دونم
نمی دونم


 

 

 

 

 

 

 

 

 


نویسنده : ستاره طلایی

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها :: 
6913


:: بازدید امروز :: 
0


:: بازدید دیروز :: 
0


:: درباره خودم ::


:: اوقات شرعی ::

:: لینک به وبلاگ :: 

ترانه محبت

:: اشتراک در خبرنامه ::

 

:: فهرست موضوعی یادداشت ها ::

داستانک . شعر .